• وبلاگ : شاد بودن و شاد زيستن
  • يادداشت : شاد بودن
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سعيد 

    خدا را شكر

    خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم اين يعني او زنده و سالم
    در كنار من خوابيده است.
    I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me

    خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است
    ودر خيابانها پرسه نمي زند.
    I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street.
    خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي
    دارم و بيكار نيستم.
    I am thankful for the taxes that I pay , because it means that I am employed.

    خدا را شكر كه بايد ريخت و پاش هاي بعد از مهماني را جمع كنم. اين يعني در ميان دوستانم بوده ام.
    I am thankful for the mess to clean after a party , because it means that I have been surrounded by friends.

    خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند . اين يعني غذاي كافي
    براي خوردن دارم.
    I am thankful for the clothes that a fit a little too snag , because it means I have enough to eat.

    خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان سخت كار كردن
    را دارم.
    I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard.

    خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني من خانه اي
    دارم.
    I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning , because it means I have a home.

    خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم.اين يعني
    هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن.
    I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation

    خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن
    دارم.
    I am thankful for the noise I have to bear from neighbors , because it means that I can hear.

    خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن
    دارم.
    I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear.

    خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام.
    I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive.

    خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.
    I am thankful for being sick once in a while , because it reminds me that I am healthy most of the time.

    خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم.
    I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have beloved ones to buy gifts for
    خداراشكر...خدارا شكر...خدارا شكر

    + سعيد 

    داستان عشق....................

    درجزيره اي زيبا تمام حواس زندگي مي کردند: شادي- غم- غرور-عشق و...
    روزي خبر رسيد که به زودي جزيره به زير آب خواهد رفت.
    همه ساکنين جزيره قايقهايشان را آماده وجزيره را ترک مي کردند.
    اما عشق مي خواست تا آخرين لحظه بماند چون او عاشق جزيره بود.
    وقتي جزيره به زير آب فرومي رفت عشق از ثروت که با قايق با شکوهي جزيره را ترک مي کرد کمک خواست و به او گفت:
    "آيا مي توانم با تو همسفر شوم؟"
    ثروت گفت:
    "نه من مقدار زيادي طلا و نقره داخل قايقم دارم و ديگر جايي براي تو وجود ندارد."
    پس عشق از غرور که با يک کرجي زيبا راهي مکان امني بود کمک خواست.
    غرور گفت:
    "نه نمي توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خيس و کثيف شده و قايق زيباي مرا کثيف خواهي کرد."
    غم در نزديکي عشق بود.
    پس عشق به او گفت:
    "اجازه بده تا من با تو بيايم!"
    غم با صداي حزن آلود گفت:
    "آه عشق من خيلي ناراحت هستم.احتياج دارم تا تنها باشم."
    عشق اين بار سراغ شادي رفت و او را صدا زد.
    اما او آنقدر غرق شادي بود که صداي او را نشنيد.
    آب هر لحظه بالا و بالاتر مي آمد و عشق ديگر نااميد شده بود که ناگهان صدايي سالخورده گفت:
    "بيا عشق تو را خواهم برد."
    عشق آنقدر خوشحال شده بود که حتي فراموش کرد نام پيرمرد را بپرسد و سريع خود را داخل قايق انداخت و جزيره را ترک کرد.
    وقتي به خشکي رسيدند پيرمرد به راه خود رفت وعشق تازه متوجه شد کسي که جانش را نجات داده بود چقدر بر گردنش حق دارد.
    عشق نزد علم که مشغول حل مسئله اي روي شن هاي ساحل بود رفت و از او پرسيد:
    "آن پير مرد که بود؟"
    علم پاسخ داد:
    "زمان"
    عشق با تعجب پرسيد:
    "زمان؟ چرا او به من کمک کرد؟"
    علم لبخند خردمندانه اي زد و گفت:
    "زيرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است......."
    + صنم 

    سلام عزيزم

    مرسي كه اومدي

    خوش حالم كردي منتظرتم

    ____*#######*
    ___*##########*
    __*##############
    __################
    _##################_________*####*
    __##################_____*##########
    __##################___*#############
    ___#################*_###############
    ____#################################
    ______###########..سلام..###############
    _______#############################
    ________###########################
    __________### وبلاگ جالبي داري..........######
    ___________####موفق و پيروز باشي.....#####
    ____________#### به منم سر بزن ######
    _____________#################
    ______________###############
    _______________###...باي...#####
    ________________##########
    _________________########
    __________________######
    __________________####
    __________________###
    __________________#
    پاسخ

    سلام صنم جان مرسي از اين به وبلاگ خودتون سر زديد ،شاد و سربلند باشيد.

    دارمت رفيق

    اي ولللللللل