سلام..مر30..لطف دارين
عطش آگينم ودرخواب مي بينم چه شب ها را
درون كوزه مي ريزم صداي آب دريا را
مگر يارانه ي چشم تو دست خاطرم گيرد
وگرنه باز هم گم مي كنم خورشيد معنا را
پر از الفاظ نامانوس وابهام آورم ليكن
اشارات تو آسان مي كند فهم غزل هارا
دلاويزم به قنديل جنون انگيز گيسويت
مگر بر کوچه ي چشمم گذاري لحظه اي پارا
به قصد قربت دامان مهرت شوق بارانم
كدامين صبح شور انگيز باور مي كني مارا