روانشناسان بحث و بررسیهای بسیاری در مورد عوامل مشکلزا در ازدواج انجام دادهاند، اما برای یافتن عوامل مؤثر در شکلگیری یک ازدواج موفق، تحقیقات کمی انجام دادهاند.
جودیت اس. والر استین، دارای مدرک دکتری در روانشناسی، برای پر کردن این فاصله تحقیقاتی، درباره بیش از پنجاه زوج که حداقل نه سال با هم زندگی کرده بودند تحقیق و بررسی داشته است.
او بعد از مصاحبههای متعدد به شناسایی نه وظیفه اساسی زوجها دست یافت. این زوجها صاحب فرزند بوده و با وجود گذشتن نه سال از زندگی مشترکشان، زندگی شادی داشتند.
نُه تکلیف اساسی ازدواج موفق
1ـ جدایی عاطفی ـ هیجانی: اولین تکلیف روانشناختی در یک ازدواج شاد، جدایی عاطفی ـ هیجانی از خانواده کودکی است، تا این عاطفه بهطور کامل صرف زندگی مشترک شود، البته این کار باید با حفظ خطوط ارتباطی با خانواده پدری و مادری انجام شود.
2ـ ارتباط نزدیک: ساختن بنایی مبتنی بر درک و شناخت متقابل، صمیمیت، وجدان و آگاهی وسیع و مشترک، در عین حال مراقبت از حد و مرزهای خصوصی همدیگر.
3ـ رابطه جنسی همسو: داشتن یک رابطه جنسی غنی و شاد و حفظ آن از یورشهای شغلی و محدودیتهای خانوادگی.
4ـ پذیرش رنج پدر و مادر شدن: قبول کردن نقش رعبآور پدری و مادری و پذیرش تأثیر ورود کودک در فضای خانواده. پدر و مادر در عین حال باید فضاهای خصوصی خود را حفظ کنند.
5ـ مسئولیتپذیری: پذیرش روبهرو شدن با بحرانهای زندگی.
6ـ قوام یافتگی: حفظ تعهد زناشویی در هنگام سختی. ازدواج باید همچون سرپناهی باشد که در آن، هر یک از زوجین بهراحتی بتواند تفاوتها، عصبانیتها و تعارضهای خود را بیان کنید.
7ـ شوخطبعی: زندگی خود را با شوخطبعی سپری کنند و از ناراحتی، دلخوری و انزوا دوری کنند.
8ـ تغذیه روحی ـ روانی: برطرف کردن نیازهای روحی ـ روانی یکدیگر و تشویق و حمایت را همواره سرلوحه زندگی خود قرار دادن.
9ـ یادآوری خاطرات پیشین: هیچگاه حتی در لحظات سختی و قهرکردنها، خاطره آن دوران رمانتیک آشنایی اولیه، لحظات شیرین با هم بودنها و به اصطلاح گپزدنها و خیالپردازیهای ایدهآلگونه را فراموش نکنیم و سعی کنیم آن را با کمک هم زنده نگه داریم.
بهنظر والر استین، این نه تکلیف اساسی چیزهایی نیستند که از بیرون بر ازدواج تحمیل شوند، بلکه اینها در حقیقت، مسائل ذاتی ازدواج و همراه با آن هستند. مبادا فکر کنید که اینها نه پیامی هستند که باید همچون تقویم و جدول بر دیوار آشپزخانه شما نصب شوند و شما هم هر روز آنها را چک کنید. سعی کنید این طعمهای نهگانه را همواره در ازدواج خود بچشید.
بهنظر میرسد که ازدواج، ضرب افکار، عقاید، احساسات و خصوصیات شخصیتی ـ فرهنگی دو انسان در هم است؛ نوعی امتزاج. ازدواج، در حقیقت نوعی پیکرتراشی است که زن و شوهر پیکرتراشان آن هستند. ازدواج، یعنی اینکه من رضایت میدهم قسمتی از سرزمین وجود خودم را به شما واگذار کنم و در قبال آن، شما هم قسمتی از سرزمین وجود خودت را به من بسپاری. بعد از آن تو میتوانی به سرزمین من سفر کنی و من هم میتوانم به سرزمین تو سفر کنم، ولی برای سفر به سرزمینهای فروخته نشده باید ویزا تهیه کرد. در سرزمین یکدیگر سفر میکنیم تا تفاوتها و شباهتها را ببینیم، ببینیم که به رسم تحفه به سرزمین خود چه میتوانیم بیاوریم. اگر نتوانیم در سرزمین دیگری تاب بیاوریم، آیا چارهای میتوان اندیشید؟
ازدواج، یعنی از قسمتی از خودخواهیهای خود گذشتن، برای دریافت خودخواهیهای فرد مقابل، آن هم برای خودخواهی خود. هنر یک ازدواج خوب در این است که شما چقدر بتوانی میان خودخواهی خود و خودخواهی طرف مقابل ـ که البته به آن دگرخواهی میگویند ـ توازن برقرار کنی چنانچه دیدی تحمل خودخواهی فرد مقابل را نداری، ببین وضعیت این خصوصیت غیرقابل تحمل در خودت چگونه است.
گاهی زوجین نقش فانوس و چراغ را در تاریکیهای سرزمین یکدیگر بازی میکنند. پادشاهی کردن بر سرزمین دیگری، یعنی عقد قرارداد برای بهسر بردن همیشگی در تاریکی، یعنی پادشاه سرزمین جهل بودن.
تکتک اختلافنظرهای زناشویی بجای اینکه ویرانکننده باشد، خشتی بر تکمیل بنای درک متقابل و چراغی بر تاریکیهای سرزمین درون افراد است.
ازدواج، یعنی گذشتن از بخشی از خودخواهی خود به نیت پذیرفتن قسمتی از خودخواهی طرف مقابل، آن هم برای خودخواهی خود؛ ازدواج یعنی عقد قرارداد و قبول توانایی شراکت.